موبد رستم شهزادی

روز رستاخیز یا فرشوکرت بنا بر نوشته ها ی اوستا و پهلوی روزیست که پیکرهای بی جان زنده شده و به فرمان ایزدی گیتی نو گردد و بدی و زشتی برافتد و سراسر جهان را نیکی و خوبی فرا گیرد. روزی را که خداوند یکتا برای رستگاری و نجات گنهکاران از عقوبت های زشت و پادافره سخت دوزخ تعیین فرموده همین روز میباشد. چنانچه در اوستای ستایش خدا میخوانیم : "افدم بوجید دروندانَج اژ دوزخ اویژه ها وینارید وسپ دامان اشوان" یعنی در پایان پروردگار گناهکاران را نیز از دوزخ نجات داده و سراسر هستی را پاک خواهد ساخت. زیرا از انصاف و داد خدای بخشنده و مهربان دور است که بدکاران را برای گناهی که در مدت کوتاه زندگی مرتکب شده اند تا جاودان گرفتار عذاب و شکنجه دوزخ ساخته و از مهر و بخشایش خود برخوردار نگرداند.

شکست نهایی بدی به دست نیکی و فرجام فیروزی سپنتامینیو و شکست انگره مینیو یا اهریمن که در اوستا کراراً به آن اشاره شده در چنین روزی پیش آمده و آنگاه سراسر گیتی را نیروی اشویی و راستی فرا خواهد گرفت. در گاتاهای 30 آمده است هنگامی که کیفر اهورایی برای گناهکاران فرا رسد و وهومن (فرشته نیک اندیشی) به فرمان پروردگار کشور جاودانی را برای آنانی بیاراید که دروغ را در بند نموده و به دست راستی سپرده اند.

پس از آن به خوشی جهان دروغ آسیب فرا رسد و پاداش موعود در سرای فرخنده مزدا به نیکان بخشیده شود و راستی به فیروزی نهائی برسد.

 

برگرفته از کتاب زرتشت و آموزه های او نوشته روانشاد موبد رستم شهزادی

http://www.ketabfarsi.org/ketabkhaneh/ketabkhani_3/ketab3599/ketab3599.pdf

 

 


برچسب‌ها: دین زرتشت

تاريخ : دو شنبه 31 / 5 / 1394 | 6:7 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

جهان‌بينی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان

زرتشت و نقش او در زندگی مردم، ديروز و امروز و فردا

موبد کامران جمشیدی

 

هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد، به جهانیان آموخت كه زندگی براستی چیست و چه داد[1] و هنجارهایی آفرینش را پایه گذاشته و به پیش می‌برند. او از اَشا[2] گفت، از وُهومَن[3]، از خْـشَتـْرا[4]، از سپِـنْتا آرْمَیتی[5] و از هُئوْرْوَتات اَمِرِتات[6]. از راستی گفت در جای[7] قانونمندی جهانی، از اندیشه‌ی نیك گفت در جای ابزارِ شناخت و به كارگرفتن راستی و از كردار نیك در جای پیامد آن، از آرامش در جای میوه‌ی اندیشه و گفتار و كردار نیك. آرامشی كه پایه‌گذار پیشرفت و والایی و فراروی است. آرامشی كه برآمده از سامان و هنجاری[8] است كه در تعادل و میانه‌روی شكل گرفته و در آن معنا می‌یابد، همان آرامشی كه شوربختانه در دنیای امروز كمتر با آن روبرو هستیم و راه پیشرفت و خوشبختی و شادی باشندگان این دهكده‌ی جهانی را با سختی‌ها و پیچیدگی‌هایی روبرو كرده است. سده‌هاست كه این پیام زندگی‌ساز و جهان‌آباد كن از یاد جهانیان رفته است و جای آن را یا آن باورها و جهان‌بینی هایی گرفته‌اند كه یا بر موج پندارها و خرافه ها سوارند تا انسانِ نیازمند را با ترس‌ها و تردیدها پر نموده اند. باورهایی که سردمداران آنها را هر چه بیشتر از دارایی های دنیوی بهره‌مند ساخته و یا آن باورهایی كه بر پایۀ خداوندگاری بی‌چون‌وچرای انسان بر زمین و دریا و هوا پایه گرفته‌اند و با بهره‌برداری كام‌جویانه‌ی خود از داده‌های اهورایی در طبیعت آینده‌ی مادرِ زمین را در روند نابودی روزافزون قرار داده‌اند. اینگونه باورها، كه میتوان آنها را الگوهای غربی نامید، با افزایش بی‌رویه‌ و روزافزون ساخت و بهره وری، هم آخشیج ها[9] را می‌آزارند و هم در آن انسان‌هایی كه از این شیوه‌ی زندگی دورند اما گواه این ناهمسانی گسترده در شیوه و چگونگی زندگی هستند، ایجاد خشم و كینه كرده و واكنش‌های خشم‌آمیز آنان را سبب می‌شوند. همین‌ها هستند كه از راه جنگ و یا تروریسم كور و بیدادگر انسان‌های بیگناه دیگر نیز را به كام می‌كشند.

 

راه چاره چیست؟

اگر از من بپرسید رفتن از همان راه نخست، یعنی همان پیام پاك زرتشت كه زندگی را از پایه، راست و درست و سازنده و شاد و پاك و آرام می‌خواهد. در این جهان‌بینی، جهان هستی را سامانی است و پاره های آن با یكدیگر پیوندی دارند كه حساب شده است و زیاده‌روی در آن جایی ندارد. همه چیز و همه كس نیز در آن جایگاه شایسته خود را دارد. از جابجایی الكترون در اتم گرفته تا گردش اختران رونده به دور خورشید، همه چیز پیرو سامانی است سنجیده. سپهر[10] نیز چرخه‌ی خود را دارد و تراز[11] در آن برقرار است. تنها انسان است كه این سامان را برهم می زند و می‌تواند همۀ هستی را به ویرانی بكشاند. البته انسان توانایی دارد تا بجای ویرانگری در راستای همین هنجار به دگرگونی‌های مثبت و سازنده دست بزند. او می‌تواند بجای بریدن بی‌رویه‌ی درختان جنگلی و بیابان زایی، بیابان‌ها و كویرهای موجود را جنگلكاری نماید. یا بجای كشتار و براندازی نسل جانوران جلوی از بین‌رفتن آنها را بگیرد.

انسان می‌تواند از جهان هستی به سود خود (ولی نه بزیان هستی و هستیوران) بهره‌برداری كند. ستایشی كه از زیست بوم[12] در دین زرتشت می‌شود ریشه در دیدگاه اشایی آن دارد. انسان، از دیدگاه نیروی اندیشه گری، از دیگر هستیوران روی زمین پیشتر است، اگر از هوش و خردی كه مایۀ این برتری است، درست در راستای هنجار هستی بهره ببرد. انسان چون هوشمند است و خرد دارد پاسخگو است. او باید خویشکارانه[13] با همه پدیده‌های جهان هستی برخورد كند. برخورد او باید سازنده باشد و سازندگی هماهنگی با اشاست.

سپنتا آرمیتی یا آرامش افزاینده یكی دیگر از پایه‌های فلسفه‌ی دین زرتشت است. انسان‌ها پس از برگزیدن اندیشه نیك و هماهنگی با زیست بوم و همراهی با سامان هستی برپایه‌ی كردارهای نیك به آرامش می‌رسند. این آرامش باید همگانی باشد. بیسوادی ونادانی، ناداری، جنگ و تروریسم برهم‌زننده‌ی این آرامش‌اند.

آرامش و رفاهی كه امروز در جهان و بویژه در غرب به چشم می‌خورد، آرامش پیش از توفان است. از هم‌اكنون زیست بوم واكنش‌های خود را آغاز كرده است. انباشت گره های روانی[14] در میان بیشتر مردم جهان به همراه سرکشی های زیست‌بومی، سرکشی‌های انسانی را نیز به همراه خواهد آورد. این آرامش موجود در غرب، با تروریسم و جنگ اگر از بین نرود با سیل و توفان از میان خواهد رفت.

پخش دادگرانۀ توانایی ها و كمك به رشد فرهنگی هازمان های[15] پس مانده، به همراه دگرگونی در شیوه‌ی ساخت و پرهیز از گُسارِش[16] بی‌رویه در غرب و همچنین پاسداشت زیست بوم می‌تواند از بروز رویدادهای ناگوار جلوگیری نماید. تنها با رشد هماهنگ کدیوری[17] و بازرگانی در سطح جهان و كاستن از رشد بی‌رویه توده ها و گزینش یك دیدگاه و باور هماهنگ با نیازهای انسان امروز و فردا می‌توان از بروز این رویدادها پیشگیری كرد. دات گذاری بر روی كاغذ و برگزاری سمینارهای رنگارنگ جهانی، نمی‌تواند تا هنگامی‌كه در نگرش و باور انسان‌ها دگرگونی بنیادین ایجاد نشده باشد، گره‌گشا باشد. اگر “اشا”، “خشترا” (كردار نیك) و رسیدن به آرمیتی (آرامش) در باور مردم جای گرفت، هر باورمندی پلیس خود می‌شود تا این دادها زیر پا گذاشته نشود.

اگر مردم آلودن زیست بوم، كشتار و آزار جانوران و ستم از هر گونه را گناه و نادرست دانستند و دست زدن به اینگونه کردارها، برای آنها ناآرامی وجدان را در پی داشته باشد، خود بخود از دست زدن به آنها پرهیز می‌كنند.

 


براستی جهان‌بینی زرتشت نخستین جهان‌بینی یگانه‌شناس جهان است كه:

1- بر پایه‌ی نگرش دانشورانه و خردمندانه استوار است و هیچ دانشمندی نمی‌تواند بر آن خرده بگیرد.

2- در نگرش به زیست بوم و پاسداشت آن، پیشگام همه نگرشهایی از این دست است. همۀ سازمانها و گروه‌هایی كه با فرنام “سبزها”، “آشتی سبز” و … در سدۀ بیستم ترسایی پا به میدان گذاشته اند ناخودآگاه، پیرو اندیشه‌ی اشایی زرتشت در پهنۀ نگرش به زیست بوم هستند.

3- سازمان مردم ها[18] و كوشش برای برپایی آشتی جهانی و كمك‌رسانی در پهنۀ بهداشت و خوراک رسانیِ[19] جهانی در راستای “آرمیتی” است.

4- از دیدگاه کشورآرایی و شیوه‌ی اداره‌ی هازمان، دین زرتشت نه به زورگویی (دیكتاتوری) باور دارد و نه به بی سامانی یا هرج‌و‌مرج. آزاده گرایی ترازمند[20]، آرمان هازمانی زرتشتیان است.

5- دیدگاه کدیوری زرتشت نه بر برتری سرمایه استوار است (کاپیتالیستی) و نه بر پندارِ برابری همگان از هر دیدگاه (کمونیستی). دادِ توده ای برپایه‌ی فراهم‌آوری توانمندی رشد و پیشرفت فرد و گروه، از ویژگی‌های این دیدگاه است.

 

همه‌ی اینها كه برشمردیم از پایه‌هایی هستند كه می‌توانند یك هازمان جهانی سالم و راست و درست را بسازند. و اگر هم گمان كنیم كه چنین چیزی در جهان امروز بیشتر به یك امید و آرزو شبیه است تا به یك حقیقت بیاد بیاوریم كه ما در سرزمین خودمان نمونه‌ی یك شهریگری سامان مند، بزرگ، سالم و آرام را در اندازه های نیمه ‌جهانی داشته‌ایم؛ سامان بوجود آمده بوسیله‌ی كورش كبیر هخامنشی را، سامان خوب و سازنده و آرامش‌بخشی را كه بر پایه‌ی آموزش‌های زرتشت و جهان‌بینی او پدید‌ آمده بود. سامانی كه به مثابه‌ی “كردار نیكی” بود در پیروی از گفتار نیك اشو زرتشت. و شاید با جسارت بتوان گفت كه آن سامان خوب نیمه جهانی نخستین و واپسین سامانی بود كه انسانِ پاگذاشته به دوره‌ی كشاورزی و شهرنشینی از خود بنیان گذاشته است. انسانی كه امروزه در دهه‌های آغازین دوره‌ی ساختاری[21] و در آستانه‌ی دوره‌ی فراساختاری خود می‌باشد. انسانی كه همانگونه كه آمد آنچنان رفتاری با خود و جهان كرده است كه امروز با دنیایی از دشواری ها و پیچیدگی‌های تنی و روانی، مادی و مینوی روبرو می‌باشد. راه برون رفت از این بغرنج ها نیز، بیرون رفتن از دنیای ذهنی، روانی، فرهنگی پندارگرایی ناب و ماده‌گرایی ناب و ویرانی خود و زمین و زمان است.

به اشا و راستی رو بیاوریم تا با بهره‌گیری از اندیشه‌نیك و برپایی سامان خودخواسته و برگزیدنی به آرامش برسیم. هر نامی هم می‌خواهیم بر آن بگذاریم هیچ فرقی نمی‌كند. بی‌تردید هنگامی كه اشو زرتشت پیام خود را آشكار كرد نمی‌خواست كه همه نام زرتشتی بر خود بگذارند. بلكه هر آنكس كه روانِ‌پیام را دریافت و بر آن کنش داشت خودبخود یك رهرو راه او به شمار می‌آید.

ما زرتشتیان نیز بنا بر آنچه كه آموخته‌ایم و در نیایش‌های روزانه‌ی خود و در اوستای كشتی بستن تكرار می‌كنیم با همه‌ی انسان‌های نیك جهان در كردن كارهای خود و دوری از كارهای بد همگام خواهیم بود.

هَما زور بیم، هَما زورِ هَما اَشو بیم، هَما زورِ ویشْ كِرفِه بیم، هم‌كِرفِه‌ی كِرفِه‌كاران بیم، دور از وَناه و وَناه‌كاران بیم، هم‌كرفه‌ی بَستِه‌كُشْـتیان و نیكان و وَهانِ هَفتْ كِشورْ زَمین بیم. به خُشنودی تو، ای دادارِ اورمَزد. اَتَـه جَمـیاتْ یـتَه آفْرینامی. (چنان باشد كه ما آرزو داریم.)

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com


برچسب‌ها: جهان‌بينی زرتشتی برای آرامش و آشتی در جهان

تاريخ : دو شنبه 31 / 5 / 1394 | 5:56 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

 

آیا میدانستید تنها موزه­ مردم شناسي زرتشتيان جهان در آتشکده­ شهر کرمان جاي دارد. اين مجموعه؛ گوشه‌اي از تاريخ كهن زرتشتيان را به نمايش گذاشته است.

فکر بنيانگذاري موزه­ مردم­‌شناسي زرتشتيان کرمان از سال 1362 همراه با بنيانگذاري کتابخانه انجمن زرتشتيان کرمان جان گرفت. در اين سال پرويز وخشوري رياست انجمن زرتشتيان؛ به همراه مهران غيبي سرپرست وقت کتابخانه، اشياء ميراث فرهنگي زرتشتيان کرمان را گردآوري كرده و تا امروز نيز آثار ديگري به آن افزوده‌اند.
سرانجام اين موزه در جشن تيرگان سال1384 به طور رسمي و ازسوي سازمان ميراث فرهنگي، صتايع دستي و گردشگري گشايش يافت.
ساختمان موزه در دهه­ي 1370 به کوشش بهدينان فرزانه، هرمزديار اشيدري و مهيندخت سياوشيان پي‌ ريزي و در سال 1380 پايان يافت.
از كهن‌ترين اشياء اين موزه يک جلد کتاب دست­نويس گات‌ها با پيشينه‌ي بيشتر از دويست سال و يک آتشدان دستي با تاريخ حک شده 1207 است.
از بخش‌هاي ارزشمند اين موزه بخش فرتور و اسناد است که فرتورهاي انجمن ناصري زرتشتيان کرمان و رفسنجان و فرتورهاي سرشناساني چون ارباب کيخسرو شاهرخ، ميرزا برزو آميغي، کشور خانم و پوراندخت در بين آنها ارزش بسياري دارد
بخشي از اين موزه به انواع آتشدان، روغن سوز، پيه­سوز و چراغ لاله را اختصاص داده شده است.
لباس‌هاي زنانه‌اي با ديرينگي 50 تا 150 سال و پيشينه­اي که در اسناد هخامنشي تا ساساني ديده مي­شود، گوياي پوشش زنان زرتشتي است. مخنا، لچک، چارقد، کت، پيراهن و شلوار گلدوزي شده از انواع آن بوده و زيبايي ويژه‌اي دارند.
هر سال در روزهاي نوروز شماري از جوانان فرهيخته­ کرماني از بامداد تا پاسي از شب به دادن راهنمايي به بازديدکنندگان نوروزي آتشکده و موزه­ زرتشتيان مي‌پردازند.
اين جوانان در طول سال در کلاس­هاي آموزشي موزه با هدف هماهنگ­سازي و يکپارچه شدن گفته‌هايي که در دو بخش موزه و آتشکده بيان مي­شود، شرکت مي‌کنند و آگاهي‌هايي که اين جوانان در بخش آتشکده، درباره­ آتش، آتشکده، آيين­هاي ديني و سنتي زرتشيان و در بخش موزه درباره­ اشيا، فرتورها و جامه­هاي سنتي مي‌دهند سبب شده که آتشکده­ي کرمان در روزهاي نوروز از پربازديدکننده­ترين مکان‌هاي گردشگري کرمان باشد.
به کوشش اين جوانان امسال براي نخستين بار جايگاه بازديد افراد غيرزرتشتي از جايگاه نيايش آنان جدا شده است تا پيروان اين دين كهن بتوانند در محيطي آرامتر به نيايش بپردازند.

 


برچسب‌ها: اثار تاریخی

تاريخ : دو شنبه 31 / 5 / 1394 | 5:21 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

زرتشت، یک بینشور

موبد کامران جمشیدی

نگاهی تازه اما کهن به دین و پیامدار ایرانی

(بهدینی- نیک دینی-شاد دینی)

دین وآیین کهن ایرانی، دینِ بینش و آگاهی، دین راستی و درستی، دین خرد و داد، دین شادزیوی و شادباشی و در یک کلام دین بهی و نیکی و نیکویی است. اینکه چه کسی یا چه کسانی و در کجای تاریخ، این سراندیشه ها را درانداختند و برپایۀ آنها دین و آیین پروراندند و با آن زندگی کردند، کمتر مهم است تا خود این سراندیشه ها.

در تاریخ ما، این سراندیشه ها با نام زرتشت گره خورده اند و ما آن را گرامی میداریم. اینکه زرتشت چه هنگام می زیست و کجا می زیست و یا اینکه او پیامبر بود یا پیام دار، فیلسوف بود یا بینشور و … آنچنان مهم نیست که آنچه به نام او برای ما بجای مانده است. آن یک شیوۀ بینش، یک فلسفۀ زندگی، یک جهان بینی و یک سیستم باوری است که بر پایه سراندیشۀ های یاد شده بنا شده است و به انسان برای بودن و شدن و امید به زندگی و آینده یاری می رساند.

اما برای آنان که در این پرسش درمانده اند و یا آن را برترین پرسش به شمار می آورند که زرتشت پیامبر بود یا فیلسوف یا …. باید گفت که:

 

زرتشت هم پیامدار

هم فیلسوف (شیفتۀ خرد و دانش) و هم دانشمند بود

زرتشت همۀ اینها بود چون که یک بینشور بود،

چون که بینا بود، چون که می دید، چون که با همه اش می دید، با خردش، با اندیشۀ نیکش، با وهومنش.

چون که می دید و می فهمید و می دانست که انسان از بنیاد در پی رها شدن از تار و پودِ بیم و نگرانی و تردید و ناامیدی و همچنین ستم و بیداد و ناآرامی است. می دانست که او در پی رسیدن به شادی و خشنودی و امید در آرامش و داد است.

او خشنودی خود را، در خشنودی همگان، در خشنودی “روان هستی” یا “گئوش اوروان” می دید که آن همانا زندگی است و هستی است و جان.

 

پس او یک بینشور بود

او بر مبنای این دید ژرفش می دانست که آنچه با اشا یا هنجار هستی برپایۀ راستی، نیکی، خرد و مهر، هماهنگ و همخوان است می ماند و می پرورد و می گسترد و آنچه بر پایۀ دروغ است، می کاهد و راه می بندد و ویران می کند. او این ها را به ما گفت و گزینش را به ما واگذاشت زیرا انسان را آزاد می دید و می خواست، اما آگاه و مسئول.

ما که در این جهان هستیم، ما که به هر روی نشان داده ایم که چون نیروی گزینش داریم می توانیم برگزینیم که خوب یا بد باشیم. ما یا باید بدی را برگزینیم یا نیکی را.

انسانِ بااندازه و هماهنگ و همتراز (متعادل) نیکی را برمی گزیند زیرا که هم سازنده است و هم در ژرفای ناخودآگاهش آن را نیروی نگاهبان جانش و جانها می داند.

این ضمیر ناخودآگاه، این بن هستی انسان، این بن هستی، دین انسان است، خدای انسان است.

دینداری به مفهوم معنویت (مینوی)، یعنی نبریدن پیوند با بن دین، بن هویت (اهورا= هر آنچه هست) است.

تعریف ما از نیکی آن است که نیکی، آن است که هستی را نگاهبان است، هستی مند است، هستی بان است.

 

نوشتاری از موبد کامران جمشیدی ، برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

 


برچسب‌ها: دین زرتشت

تاريخ : یک شنبه 30 / 5 / 1394 | 12:38 قبل از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

 

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی / مَزدَیَسنی[1]

موبد کامران جمشیدی

پیشدرآمد:

١- آرمان و هدف این نوشتار رسیدن به، و نشان دادنِ بُن و ریشۀ یک جهانی بینی/دیدگاه/دین/آیین است که در درازای زمان نام های گوناگونی به خود گرفته است؛ از دین بهی گرفته تا زرتشتی، مزدیسنی، پاک دینی ... و براستی که همۀ این نام ها مناسب و درخور این جهان بینی می باشند و هرکدام بگونه ای آن را بازمی نمایند و ما بهتر است برگزینیم که با فهمیدن درست و همه سویۀ این جهان بینی به همۀ این نامها ارج بگذاریم و هر کدام را که می شنویم یک دید و دین و آیین یکسان به اندیشه مان برسد.

٢- آنچه که اشو زرتشت در گاتاهای خویش به ما نشان می دهد، به سادگی، چگونگی نیک یا بد زندگی کردن است. او در سروده های پاک و اندیشه برانگیز (مانتراهای) خویش سخنانی می گوید که انسانِ اندیشمند و کنجکاو را می تواند به اندیشه وادارد و به راه اندازد! راهی که سر به همه جا می کشد، گذشته ها، اندیشه ها، زندگی ها، و در آنها می کَنَد، می کاوَد، می بُرَد، می دوزد، و از میان همۀ آنها نگاره ای (تصویری) برای خویش می سازد و برای شناخت زندگی و خویشتن خویش راه می جوید. البته ای کاش همه چنین بودند که می دانیم شوربختانه هستند سیستم های باوری که انسان را از همان زمان زایشش در گیتی برده و بندۀ خویش می خواهند و نگاه می دارند و آزادی سرشتی او را از او دریغ می دارند.

٣- اشو زرتشت به زبانِ زمان خویش واژه ها و مفهوم هایی به کار می برد که برای دریافت چیم/مانا/درونمایۀ آنها چاره ای نیست جز ژرف نگری، چه در خود گاتاها و چه در فرهنگ های پیش و پس آنها در همان پهنۀ فرهنگی، که درِ دنیای بزرگتری از اندیشه ها به روی انسان گشوده می شود. اما باید گفت که تنها راهِ دریافت راستین آنها و به زبانی دیگر شناخت زندگی و هستی، ژرف نگری در بن خویش و شناختن آن است که کلید گشودن درهای بسته است و بند پیوند همه چیز دیگر.

٤- برای این نگارنده، ارجمندترین آرمان، پیداکردن همانندی ها، همسانی ها و ریشه های مشترک در این فرهنگ/ جهان بینی است تا پلی و پیوندی بزنم میان گذشته و امروز و آینده، آنهم از راه بازگشت به بن و ریشه (و نه بازگشت به پس در زمان و تاریخ)

٥- نگاه به یک جهان بینی/دکترین/فلسفه می تواند از دو زاویه/دیدگاه باشد، بسته به آنکه نگرنده در کجا ایستاده است! یکی می خواهد همه چیز را از بالا ببیند و برای زندگی مانا و مفهومی "خدایی" و از پیش اندیشه شده و بر پایۀ نقشه ای بزرگ بداند! و دیگری آن را از روی "زمین" و آنچه "واقعی" است و به زندگی روزمره و شادی ها و غم هایش پیوند دارد می بیند و بررسی می کند.

و من می گویم که مزدیسنا هر دوی اینها را دارد که با هم نیز در پیوندند و هم سرشتند و هر کس می تواند جایگاه و آرمان و ایده آل خود را در آن بیابد. مهم آن است که راه زندگی زمینی را هر دو یکسان می بینند، چه هدف زمینی باشد، چه آسمانی!

 

اکنون بیاییم و نخست آن دورنمای بزرگتر و فلسفۀ آفرینشی آن را از دیدگاه دینی/استوره ای به پیش آوریم و نگاهی بیندازیم. شاید که بتوان آن را چنین دید:

 

١- دو مینوی هستی و نیستی و نیکی و بدی، در اندیشۀ یک خداوند یگانه با هم همزادند.

٢- گوهرِ "شدن" یا آفرینش در "هستی" وجود دارد. هستی یا "اهورا" بنا به سرشت خویش هست شونده و هست کننده است، همانا گرایش به آفرینش دارد و "ناگزیر" به آفرینش است تا نیست کنندگی درونی خویش را از میان بردارد و هستی را جاودانه کند.

٣- هستی، تنها با به کنش کشاندن خویش و سپس رسایی (=خرداد) خود و نابود کردن کاستی و نیروهای ویرانگر درونی خویش است که می تواند به جاودانگی (امرداد) دست یابد.

٤- پس انگیزۀ آفرینش همانا وجود نیستی، کارکرد آفرینش همانا پیکار با نیستی و هدف و فرجام آفرینش از میان بردن نیستی و جاودانه کردن هستی است.

٥- بدین ترتیب، خداوند در جایگاه نیروی هست کننده، با آنکه گراینده به هستی، و نیز آگاه به پیروزی فرجامین خویش بر نیستی و راههای این پیروزی است، با این هال "همه توانا" (قادر مطلق) نیست بلکه نیروی او در گوهرش وجود دارد (بالقوه هست) که باید به به روندِ کنش درآید (بالفعل گردد).

٦- خداوند برای به کردار درآوردن این گوهر، نخست همه "چیزها" را "می اندیشد"، همانا مینوی چیزها را در جهانی "مینوی" می آفریند، سپس آنها را با آفرینش در گیتی کنشمند می سازد، زیرا هستی در هالِ میان تهی (خلاء) و ناآفرینشی خود نمی تواند جاودانه شود و این کار تنها با مادی شدن آن و گام به گام شدنی است.

٧- بنابراین، گیتی و هر چه در آن است ابزار خداوندند برای به کردار کشاندن خواست و خرد او، همانا هستی را به رسایی رساندن و جاودانه کردن.

٨- اما مهمترین یاور خداوند در این ره سپنتایی، انسان آزادکامی است که می تواند به شوند آگاهی اش، همچون پرتو برین خداوند و نماد و نمایندۀ او در روی زمین، آزادانه میان هستی و نیستی و نیکی و بدی "گزینش" کند.

٩- پس بنیاد و انگیزۀ نیکوکاری و یا پرهیزگاری انسان، نه برای "بیان بندگی" به خداوند و خوشایند او، بلکه به ناگزیر برای یاوری به او در پیکار با اهریمن و پیروزی بر آن است.

١٠- اما این یاوری دوسویه است. خداوند برای راهنمایی انسان در همۀ زمینه ها، نمونه هایی برتر یا "مینوهایی" آفریده است که آدمی آنها را "الگو"ی رفتار و زندگی خویش می سازد تا خود و جهان را نیکبخت و پیروز گرداند. مهمترین این مینوها "امشاسپندان" هستند.

١١- پس نیروی گوهری خداوند، تنها به یاری و با نیکوکاری انسان است که می تواند کنشمند گردد. بدین گونه ابزار بنیادی کنشمند کردن خواست و نیروی خداوند در گیتی، همانا انسان است.

١٢- بنابراین، از آنجا که هم گیتی و هر چه در آن است و هم زندگانی انسان در گیتی، همگی با آرمان پیکار با اهریمن و نیستی و جاودانه کردن خود و هستی آفریده شده اند، نه تنها این جهان و زندگانی این جهانی بد و زشت نیست، بلکه تنها از راه نیک زیستن در این جهان و به رسایی رساندن آن است که می توان ناهمسانی یا همیستاری (تضاد) میان گیتی و مینو، یا این جهان و آن جهان را از میان برداشت، به آنها یگانگی بخشید و به سخن ساده تر، بهشت را در گیتی ساخت.

١٣- اما نمود هستی یافته و پیکرمند نیکی و نیکوکاری در گیتی چیست؟ چیم نیکی از یک سو "راستی" و از سوی دیگر "آبادگری" است. راستی، همانا در زندگی هازمانی (اجتماعی) و سیاسی و تکی خویش، سامان آفرینش (اشا) را مانند الگویی پیش چشم داشتن و مانند آن رفتار کردن است. پس برای نمونه، خویشکاری (وظیفه) نشناسی در زندگی هازمانی، همان اندازه کرداری "دروغ" به شمار می آید که "دروغگویی" در رفتار اخلاقی و فردی. و یا کار نکردن و یاوری نکردن به "آبادانی" و پیشرفت جهان، چون مخالف سامان هستی و هنجار گیتی است، همان اندازه از راستی به دور است که ویران کردن جهان و یاوری به اهریمن.

١٤- پس پیکار با بدی ناگزیر به آرش "جنگ" نیست و مفهوم "جنگ" تنها در پدافند از خویش در برابر یورش های اهریمنی خویی مانا می یابد. مهمترین میدان پیکار با اهندیشه های اهریمنی، پهنۀ زندگی و آباد کردن و پیش بردن و رسایی بخشیدن به هستی و گیتی است.

 

اکنون اگر حتا نخواهیم چنین نگاهی به زندگی داشته باشیم، باز ناگزیر از دیدن، حس کردن و تجربه کرده نیروهای "هستی" و "نیستی" هستیم و اینکه ما می خواهیم که "هست" باشیم و "نیست" نباشیم. کاری هم نداریم که این بخشی از طرحی بزرگتر هست یا نه. خرداد و امرداد هم برایمان رسیدن و رساندنِ هستی در شکل کلی آن به رسایی یا تکامل و جاودانه کردن زندگی و شکست نیستی و مرگ در اندازه های کیهانی آن نباشد بلکه می خواهیم در همین زندگی که آن را تجربه می کنیم شاد باشیم، خشنود باشیم، آرامش داشته باشیم و خرداد امرداد برایمان شادزیستی و خوشزیستی دیرپا و همیشگی باشد!

اما، جالب این است که هر کدام از این دیدگاه ها را که داشته باشیم به هر روی نیروهایی که ما را در بر گرفته اند و هستی و نیستی مان را می سازند یکی هستند. چاره ای نداریم جز اینکه آن ها را بشناسیم تا با هماهنگ کردن خویش با آنها و بهره گیری از نیروهای سازندۀ زندگی تا آنجا که می توانیم آن را، زندگی را، نیک و شاد و شایسته گردانیم. همین قانون مندی نیز به ما می آموزد که بهترین راه و تنها راه آن است که همۀ هستی، یا دست کم آن هستی که ما را دربر گرفته، از درخت و آب و گیاه گرفته تا جانوران و همۀ مردمان گیتی، بتوانن نیک و شاد و شایسته زندگی کنند تا هستی رسا و بهترین/ بِهِست/ بِهِشت گردد! ایدون باد!

نیکو! اکنون از پیشدرآمد به در آییم و به "درآمد" برسیم. این شما و این بنیان های فرزانی/فلسفی دین بهی/مزدیسنا، آنگونه که این بیننده می بیند.

 

بخش نخست

بنیان های فرزانی (فلسفی) دین بهی / مَزدَیَسنی[2]

موبد کامران جمشیدی

 

فرزان مزدیسنی، بنیانِ پیدایش جهان و هستی ها را بر چهار پایه/ فروزه می داند:

1- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی

2- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی

3- هنجار / سامان / قانونمندی

4- خرد / دانش/ منش نیک

 


[1] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است.

[2] یَسنی از یَسنا می آید به چیم ستودن، بزرگداشتن، جشن گرفتن. مزدا در چیم نیروی اندیشه، خرد و دانش است. بنابراین مزدیسنا در چیم ستایش، بزرگداشت و جشن خرد و دانش و نیروی اندیشه است.

-----------------------------------------------------------------------------
یگانگی

خدای ایرانی، مزدا

یگانگی، نخستین و بنیادی ترین قانون مندی، هنجار و حقیقت هستی است. آن، هستۀ هستی است. تنها یک جهان وجود دارد که در آن همۀ نمودهای گوناگون هستی با هم در پیوندی تاروپودی بوده و یگانه هستند.

خدای ایرانی نماد این یگانگی/ هماهنگی جهانی از راه مهر می باشد

 

مهر، همان درهم آمیختن و پیوسته بودن است[1]. پس خدا، روند مهر ورزیدن و یا آمیختن و پیوستن در هر چیزی در این گیتی و همچنین در درون انسان است.

خدا، بُن و گوهر انسان (و هر هستی داری)[2] است یا به زبانی دیگر گوهر و "دانۀ" خدا[3] درون انسان است. انسان این توانایی را دارد تا با "به خود آمدن"، خدا را در درون خود دریافته، با پروراندن دانۀ آن در خود، با همکاری و هماهنگی/هم اندازگی همۀ نیروهای درونی (و برونی)، آن را و زندگی را در درون خود گسترش دهد و ببالاند.

می توان گفت که هم انسان خدا را درون خود می پرورد و هم خدا زایاننده و پرورانندۀ[4] گوهر انسان است. اینچنین هر دو هم گوهرند، همکارند.

آن بینش/چشم درون/ دریافت انسان از چنین فرآیندی را این فرهنگ "دین" نامیده است که خود از ریشۀ دیدن و شناختن است.

 

مزدا، بن و بنیان هم آهنگی گوهری یا سرشتی (خرد) در انسان است و چیزی فراسوی او نمی باشد بلکه درونِ اوست. گوهر مزدا آهنگ/ سرود ناب است که میان همۀ جانهاست. انسان آنگاه خدا را می شناسد که هم آهنگی در همۀ نیروهای درونیش بیابد.

از اینروست که اشو زرتشت «سرای سرود» یا «گَرو دِمانا» را برای انسانهای نیک پایان راه می داند، زیرا این خود آغاز نیز می باشد.

 

اهورا Ahurâ : هستی دار، بنِ هستی

مزدا Mazdâ : خرد- بینش

 

هنجار و قانونمندی کیهان و هستی

اَشَه (اَرته) Asha-Arta= راستی= خدا= نیکی

 

اَشَه[5]، مفهوم بسیار گسترده ای دارد و چون گسترده است به شیوه های گوناگون بازنمایی می شود. اشه هنجار هستی و بن کیهان است. اشه در مزدا/خداست و با او یکی است! قانونی است که در سراسر آفرينش بر همه هستي‌ها فرمان مي‌راند. آن، سراسر نیرو، شکل، جابجایی و دگرگونی است بی نیاز از بینندۀ آگاه و فارغ از آغاز و انجام.

اشه در پَرهام[6]، قانومندی و روند خود را دارد و راه خود را می رود. بر انسان خردمند بایسته است تا با شناخت هر چه بیشتر و بهتر این قانومندی خود را با آن هماهنگ کند تا نه تنها زندگی اش نابود نشود بلکه به بهسازی زیست بوم خود آنچنان بیفزاید تا بهترین یا بهشت را در زمینِ زندگی خویش برپا سازد.

هنگامی که سخن از اشه در اندیشه و روان و رفتار انسان در میان است ، آنگاه مفهوم اشه وَهیشتَ asha vahishta یا بهترین اشه نمایان می شود چرا که برای خردِ چیننده و برگزیننده همواره پای سنجش به میان می آید. انسان خردمند باید در میان راه های گوناگونی که در پیش پای او سبز می شوند بهترین ها را برگزیند و بهترین ها آنهایی هستند که زندگی همگان را بهترین یا همان بهشت سازد.

از این دیدگاه می توان اشه یا راستی را بیانِ هستی داشتنِ بن و گوهر مزدا در وجود هر انسانی دانست، حتا اگر از آن ناآگاه باشد. آنچه همه است (کل) همیشه در هر یگانی (جزء) هستی دارد، چون هسته هست! بازگشت به ریشه و بن، همانا دیدن و دریافتن این هستی در هستۀ خود است.

نیکی آن است که از منش نیک برخیزد و خودبخود با راستی و بهترین راستی هماهنگ باشد. نیکی آن است که آفریننده، نگاهدارنده، پاسدارنده و گسترندۀ زندگیِ بِه باشد.

این تنها زمانی شدنی است که همۀ نیروهای باشنده در هستی و همچنین نیروهای درونی انسان و همبودگاه او در هماهنگی، هارمونی و هم ترازی به سر برند و در اندازه های درست خود باشند.

به اندازه بودن / پیمانه نگاه داشتن پیش نیاز و خودِ نیکی است.

بازنمایی دیگری که از راستی می توان به دست داد آن است که:

راستی، هماهنگی انسان در اندیشه و گفتار و کردار است یعنی آنچه در اندیشه است به گفتار و کردار درآید و خود را نمایان سازد. این همان واقعیت است. این روراستی (صداقت) است.

 

راستی هنگامی حقیقت است که پیدایش آزادانۀ گوهرِ خود انسان باشد

اگر مردم اين دانش را بيابند و با منش نيك زندگيشان را با آن هماهنگ كنند، به بهترين زندگي دست مي‌يابند

 

دوگانگی در درون یگانگی

گوهر جنبش و دگرگونی Spentâ Manyu- دو نیروی همزاد

 

در درون هر ذرۀ بنیادینی در گیتی (بن کیهان) دو مینو[7] وجود دارند که هم با یکدیگر جفت و همزادند و هم، با یکدیگر کش و واکش، یا کشش و رانش دارند. از این کش و واکش است که از درون آن مینو پیدایشی نو سربرمی آورد که آن نیز دارای آن دو مینو می باشد.

در منش و اندیشۀ مردم نیز این دو مینو و نیروی همزمان و توامان وجود دارند که به گفتۀ زرتشت، همزادند.از این دو یکی سپنتامینو Spenta Manyu نامیده شده است و دیگری انگره مینو Angra Manyu . کار انگره مینو آن است که با کنجکاوی و جوش و خروش خود، آن اندازه به سپنتامینو انگیزه بدهد تا آن را (انسان را) پیشرفت دهد و به بینش برساند. اما هنگامی که انگره مینو از اندازۀ خود بیرون رود و جوش و خروشش بی اندازه گردد، پیش راه بینش و بینایی را گرفته و تاریکی می افزاید، تاریکیِ آزار رسان و زیان بار. آنگاه است که بدی یا "دروغ" به بار می آید. آنگاه است که باید آن را به اندازه آورده و سر جای خود نشاند!

 

بدی / دروغ

دروغ چیست؟ در زبان اوستایی، ریشۀ این واژه "دَر" در چیم دریدن، بریدن و پاره کردن است.

از این دیدگاه پیش درآمد دروغ بی اندازگی است و هر آنچه هست که:

نیروهای درون و برون را از هم ببرد و جدا کند
با اشه هماهنگی و همخوانی نداشته باشد
ناهماهنگ با هنجار باشد، ناهنجار باشد.
به گوهر انسان آسیب برساند.
مایه و نگاهدارندۀ آزار جان، ترس و کینه است .
پوسیدگی و تباهی بیاورد.
بدی را نیکی، کینه را مهر، زشتی را زیبایی و بیخردی را خرد جلوه دهد، فریب دهد، ریا کند.
...
و سرانجام هر آنچه:

انسان را از خویشتن خویش، از پیرامون خویش، از پرهام، از گیتی، از مردم گیتی و سرانجام از زندگی می برد و جدا می کند.

 

خرد

وُهومَن vohumanیا بهمن- بهمنشی

خرد، نیروی شناسایی و گزینش است که خود، بینشی است برآمده از هماهنگی همۀ نیروها. خرد بر دو گونه بخش بندی می شود:

آسنَ خرد= ندا، آوا و سرودِ درون= سروش= نشان پیدایش مستقیم حقیقت از هر کسی
گوش سرود خرد= نوا و سرودی که از آسن خرد برمی خیزد می شنود، می پذیرد و از آن به حقیقت باردار می شود= سرچشمۀ قانون و اخلاق= رشن
وهومن آن مینو یا گوهری است که اندیشه نیک و نیرومند از آن برمی خیزد. آن، نیرویی است که پایه و مایۀ هماهنگی ایجاد کردن میان دو مینوی همزاد یا دو گونه خرد است که پیدایش نو از میان آنهاست.

این بهمن است که مایۀ خرد سازی و بینش دهی است،

خرد و بینش شاد و جشن ساز، مایه ای که در میان است اما خود دیده نمی شود، مایه و میان پیوند دهنده و هماهنگ کننده. بِه و بِهی، حالت آفرینندگی دو مینوست. زرتشت خود می گوید که هنگامی به بینش می رسد که روشنایی وهومن او را فرا می گیرد.

 

شالودۀ اخلاقی زرتشتی، بهمنشی است. از این هم آهنگیِ نواییِ درونیِ گوهر خود انسان است که اندیشه، گفتار و کردار نیک بخودی خود پدیدار می شوند. آنچه اصل است پیدایش و پرورش این هم آهنگی گوهری انسانی است نه توجه داشتن یا گردآوری تک تک اندیشه ها یا گفته ها و کرده ها که با سنجۀ[8] بیرونی نیکند و اینها دو چیز گوناگونند. با روی کردن به دومی شریعت ایجاد می شود و با روی کردن به بهمنشی است که می توان به آزادی از هر گونۀ آن مانند آزادی سیاسی و دینی و ... دست یافت.

بهمنشی به آن منشی گفته می شود که از آن بهی و نیکی برمی خیزد.

 

وجدان آگاه = دین = خرد

واژۀ دین، دگردیس شدۀ واژۀ اوستایی "دَئِنا"ی daenâ است که برپایۀ فرهنگ بنیادین ایرانی و نیک دینی/ راست دینی/بهدینی/مزدیسنی دارای چنین درونمایه هایی میباشد:

چشم درونی و بینشِ راستی (حقیقت)جوی و درستی (واقعیت) گرا[9] برای دیدن و بازشناختن راستی از ناراستی یا شایست از ناشایست، که از آن بگونۀ "وجدان آگاه" نیز یاد می کنند که براستی همان "خِرَد" است که باید راهنمای انسان باشد.

 

به زبانی دیگر دین " آگاهی از سرشت بنیادین انسان است از نیروی زایندگی یا آفرینندگی در ژرفای او و همچنین نگاهداری و پرورش و بالش آن از راه هماهنگی/هم اندازگی نیروهای درونی (و برونی)".

 

این آگاهی یا دین انسان در درازای زمان و زندگی و در گذر از آزمون های آن شکل ( و رنگ و بو و مزه و ...!) به خود می گیرد. دین هر کس برای خود اوست که می تواند دارندۀ خود را زیبا، نیک، بزرگ و نیرومند گرداند[10] و یا وارون آن!

بدینسان آن دینی بهتر است که مردم را در رفتارشان با یکدیگر و در برابر همۀ گیتی زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر گرداند.

 

بی گمان هر کس در این جهان هنجارمندِ اشایی، آنجا که رفتار کنشی- واکنشی یکی از بنمایه های این هنجار به شمار می آید، پیامدِ چگونه بودن و کنش های خود را از جهان پیرامون دریافت می کند. پس هر چه زیباتر و بهتر باشیم، جهان نیز زیباتر و بهتر خواهد شد. این است گزینش درست و نیک، و این است شناخت مسئولیت یا خویشکاری.

 

نتیجه گیری از بخش نخست

خدا = خرد = دین

 

١- دین خودِ خداست و با خدا اینهمانی دارد. میان دین و خدا میانجی نیست. دین را خدا به انسان نمی دهد بلکه خدا در انسان، مستقیم، همان دین می شود.

٢- انسان در خود گوهری نهفته و بزرگ و زیبا دارد که دوست داشتنی است اما نمی داند که چیست! انسان خدا و دینش را در خودش دارد اما برایش پیدا نیست!

٣- دین یا گوهر ناشناختۀ انسان برای بزرگی اش، نیکی اش، زیبایی اش، خوشبویی اش و نیرومندی اش دوست داشتنی است. انسان با خدا و دین تنها پیوند مهری دارد.

٤- خدا می تواند در انسان زیباتر، دوست داشتنی تر، پسندیده تر و بلندپایه تر شود.

 

چهار بنیان هستی

١- مهر/ پیوند = یگانگی/ یکتایی

٢- جنبش/ دگرگونی = دوگانگی

٣- هنجار / سامان / قانونمندی

٤- خرد / دانش/ منش نیک

 

قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد.

این بنیان ها و قانومندی در همۀ رده ها و نماهای هستی و زندگی، جریان دارند. در جهان مادی و آخشیج ها[11] هر آفرینشی / پیدایشی از این قانونمندی پیروی می کند. در جهان انسانی نیز، چه در بخش مینوی و چه مادی و همچنین در زندگی گروهی / هازمانی نیز روا می باشد.

 

برای نمونه در زندگی هازمانی انسان هر قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.

در بخش مینوی/ درونی انسان، این نیروها بگونۀ توانمندی هایی یاد می شوند که هماهنگی و همکاری میان آنها می تواند شوۀ نگاهداری و گسترش و رویش و بالش زندگی و پیشرفت او گردد.

 

چهار نیروهای درونی/ نهادی

در اینجا گفتگو از آن نیروها/ توانمندی ها/ ابزارهایی است که درون نهاد انسان وجود دارند که با یاری آنها خود، پیرامون و جهان را می شناسد و نسبت به آنها واکنش نشان می دهد.

این نیروها چنین نامیده می شوند: تن / جان- روان- دین (آیین، آیینه)- فروهر. فرهنگ کهن ایرانی/ مزدیسنی از این نیروها بگونۀ گوش- رام- ماه- وهمن نام می برد.

به زبان امروزی اینها هستند: حس های شش گانه (پنج حس+تصویرهای ذهنی) + خرد که در هم پرسی بینش می آفرینند. اگر بخواهیم به شیوۀ مزدیسنی این نیروها را نام ببریم چنین می توانند باشند:

وهمن= من = فروهر = آسنَ خرد = خرد سروشی

ماه = دئنا = آیینه = آدینه = دین = بینش در تاریکی

گوش = گئوش= جان = باد

رام = بوی = روان = شناخت در جستجو و بینش: می بیند، می شنود، می گوید، می داند = گوش سرود خرد

 

بینش و دریافت از هم آهنگی و هم پرسی همۀ اندام ها و نیروهای حسی و دریافتی و با میانجیگری اصل ناپیدا و میان (وهمن)

 

شاید این پرسش پیش بیاید که نقش "احساس" در این میان چیست؟ پاسخ این است که احساس چیزی نیست جز واکنشی نیروگونه در برابر «برخورد/مرز مشترک نیروی آگاهی با تَن/بدن/ماده» . این نیرو، که خود بگونه ای آگاهی دهنده یا بهتر است بگوییم تقویت کنندۀ آگاهی است، اگر در اندازۀ درست باشد می تواند انگیزه دهنده و سازنده باشد وگرنه زیان بار است، بویژه احساس هایی مانند خشم و اندوه.

[1] مهر، دگرگون شدۀ واژۀ "میترا" mithra به "میهرا" mihraمی باشد. واژۀ میترا نیز از ریشۀ "میت" mith آمده که آن به چیم پیوند و به هم رسیدن (دیدار) می باشد. گونه های دیگر این ریشه برای نمونه آمده است: Mith- mix-mikh

که این واپسین دیسۀ (شکل) آن یعنی "میخ" به "آمیختن" دگردیسی یافته است.

[2] در فرهنگ ایرانی مزدیسنی به همۀ هستی داران "دام" نیز گفته می شود که دربردارندۀ انسان نیز هست.

[3] در این فرهنگ به آن "فروهر" fravahar نیز گویند.

[4] به آن "دایه" نیز گویند.

[5] اَشَه Asha

[6] پرهام = طبیعت مادی

[7] گوهر، ذات، دانه، تخمه، بنمایه، اسانس، نیروی جنبنده و خودافزا و گسترنده

[8] سنجه = معیار

[9] حقیقت یا راستی یک امر ذهنی یا پدیده ای ورای پرهام (ماورای طبیعت) نیست. حقیقت، درک روشن انسانی از هنجارها یا قانون های زندگانیِ کیهانی و چگونگی پیوندِ پدیده ها می باشد. واقعیت یا درستی، به مفهوم دیدنِ درسته و همه سویۀ چیزها و پدیده ها، براستی همان حقیقت است و این دو را نمی توان از هم جدا کرد. این "دو" در "یک" یگانگی به هم پیوسته اند بگونه ای که بکار بردن واژۀ "دو" خود از برای نارساییِ برداشت ما انسان ها از یگانگی است.

[10] همۀ این فروزه ها یا ویژگی ها درونی می باشد که البته در بیرون نیز خود را نشان می دهد.

[11] آخشیج ها همانا گوهرها یا عنصرهای بنیادین سازندۀ هستی هستند که آنها نیز در یک دسته بندی کل چهار هستند: آتش، آب، هوا، زمین

 

-------------------------------------------------------------------------------------------------------------

 

بخش دوم

پیامدهای روند راست و درست

 

٥- آرامش افزاینده = سپنتا آرمیتی Spenta Armaiti – اسپند/ اسفند/ سپندارمز

٦- آبادی و سازندگی = خشترا Xshathrâ - شهریور

٧- پیشرفت همیشگی = شادزیستی دیرپا = هَئوروَتات اَمِرِتات Haurvatât-Ameretât – خورداد امرداد

 

 

 

آرمان زندگی

آرمان زندگی، پیدایش گوهر خود در گیتی است، که همانا پیدایش خداست. این پیدایش، که در هماهنگی با خویشتنِ خویش و گیتی است، با شادی درونی و آرامش افزاینده یا سپنتا آرمیتی همراه است که به خوشزیستی همیشگی و دیرپا می انجامد. چنین کَسانی هم خود، هم دیگران و هم گیتی را آباد و خشنود می گردانند و شهریاران می شوند.

 

بنیاد خوشبختی جهانی برپایۀ گاتاها در هات 43 بند 1 فشرده شده است:

«خوشزیستی ازآنِ کسی است که خواهان خوشزیستی دیگران باشد.»

 

«خداوند جهانِ شادی بخش را آفرید و در پرتو منش پاک و مهرِ (عشق) جهان آفرینِ خود

در آن آسایش و آرامش پدید آورد و شادی را برای مردم آفرید.»

 

از این رو پیروان زرتشت شاد بودن و خوش زیستن را برگزیده اند. در این دین جشن و سرور، هماهنگی یافتن با بنیان آفرینش است که خود بهترین نیایش است. این شیوۀ زیستن و نگرش به جهان به مردم نیروی تن و روان می دهد و آنان را به کار و کوشش سازنده برای رسیدن خود و رساندن جهان به خوشزیستی دیرپا انگیزه می دهد.

 

آنان می دانند که خوشی در روندِ کردار است، نه در پایان. با ایجاد خوشی انسان آزاد می شود.

خوشی برابر با آزادی است. انسان در آزادی خوش است و با خوش بودن آزاد است.

 

بهشت و دوزخ ؟

اهورامزدا راه درست زیستن را به کسی که از خردش بهره می گیرد نشان می دهد. آنها که کژاندیشی برمی گزینند، بدگفتاری و زشت کرداری به وجود می آورند، بر خلاف اشه گام بر میدارند و برپایۀ فرایند کنش و واکنش پیامد رفتار خود را دریافت خواهند کرد.

از این دیدگاه هرگز پروردگار جایگاهی به نام دوزخ برای شکنجۀ انسان پدید نیاورده است بلکه این خود انسان است که می تواند با خرد مهرورزش، بهشت را در گیتی پدید آورد.

انسان با بهی کردن، بهشت می سازد یعنی بهشت اوج بهی است، خوشی در نیکی کردن، گفتن و اندیشیدن است. آنجاست که شادی و آرامش روان است.

وارون آن، دوزخ یا بدترین جای هستی، رنج درونی (عذاب وجدان)، پی آمد کژاندیشی است که به تن و روان هر دو آزار می رساند.

 

تازه کردن، پویایی و جوان شَوی (فرَشوکِرِتی frashu-kereti)

دین بهی، دینی «خود تازه گردان» می باشد. پویایی همیشگی و هماهنگی آن با جهان پیشرونده آن را همیشه-تازه و همواره-نو می سازد. نوگرایی در اندیشه، گفتار و کردار که دربرگیرندۀ ترادادها و آیین ها نیز باشد شایسته است که در دستور کار روز باشد.

در گاتاها, هات 30 بند 9 آمده است:

« ای مردم بیایید از کسانی شویم که این زندگانی را تازه می‌کنند. ای اندیشمندان, ای خردمندان و ای آورندگان خرسندی از راه راستی و درستی بیایید همگی هم رای و همراه با دانش درونی دارای یک آرمان شویم و آن نوسازی جهان است.»

 

فروهر fravaharیا فروشیfravashi مایه و نماد پیشرفت و نوشوی

نیروی فراز رویاننده و فراز بالاینده، که من را به مینو میرساند (دانه را به بار و بر می نشاند)

و با بن آفرینندگی جهان و زمان پیوند می دهد.

 

فروهر نمادِ مایه و بُنِ نوشوندگی در انسان و گیتی و خداست. آن، نمادِ گوهر و سرشت خداست در وجود انسان و یکی از نیروهای چهارگانۀ درون او برای پیشرفت و بالندگی همیشگی او از راه همیشه جوان ماندن و همواره نو شدن.

سه رده بالهای نگارۀ فروهر نشان فراغبالی و آزادی در جنبش همیشگی و پیشروی و فرارَوی است بر بالهای اندیشه، گفتار و کردار نیک. گردی (حلقه) بزرگ در میانِ تن آن نشانِ روندِ گردشی و دوباره زاییِ زندگی است. گردیِ کوچکِ در دست، نمایندۀ گردآمده ای است از همۀ نیروهای درونی انسان برای شناخت زندگانی. سرچشمۀ این دریافت، نیروهای شش گانۀ انسان، همانا پنج نیروی اندریافتی (حسی) و همچنین نیروی اندیشه گری می باشد که به هم پیوند دهندۀ آن پنج تای دیگر است.آن، نشان پیمان و پیوندِ مهرآمیز نیز می باشد.

انسانی که تکمیل کنندۀ این پدیده است و از راه آن دایرۀ کوچک، که از یکسو در دست و چیرگی اوست و از سوی دیگر با بالها در پیوند است، می تواند هم بر بالها و از راه آنها بر سیستم دایره ای که او را در بر گرفته است نشان بگذارد. بدان مفهوم که اندیشه و اندریافت ما از زندگانی و هستی یا به گفته ای دیگر باور ما، که گزینش های ما را در زندگی شکل می دهند، با توان ما در پیشرفت و بال گستردن مان در هستی پیوندی راست دارند.

دست راست رو به پیش و بالا بیان کنندۀ راستی و بینش راست و درست است. هر آنکه راه راست رود پیشرفت می کند و بالا رود.

 

آزادي انديشه وگزينش

انسان در خود دارای بنیان خرد و خردورزی است، همانا نیروی دریافت راه از چاه و آنچه که برای گیتی و مردم سازنده است و یا زیانبار و آزاررسان. چنین نیرویی خداداده است و هیچکس نیز حق ندارد آن را بپوشاند و یا پیش راه آزادی گزینش را از مردم بگیرد.

 

دین بهی, دین اختیار است نه دین جبر و زور

 

هرکس آزاد است با خرد و آزاد اندیشی، راه زندگی و یا دین خود را برگزیند.

البته در همبودگاه های مردمی و از برای بهزیستی مردم در کنار یکدیگر، سامان و قانونمندی فراهم می آید که هم زاییدۀ خرد گروهی می باشد و هم هموندان و اندام آن همبودگاه از آنها پیروی می کنند.

 

پاسخگو بودن – خویشکاری [1]

پاسخگو بودن همانا پرسش پذیری است. اهورامزدا خود، پرسش پذیر است یعنی خویشکاری دارد و باید به پرسش ها پاسخ گوید. اگر او چنین است پس همه باید چنین باشند.

انسان نجات دهنده و رهایی بخش خویش است. هر کس پاسخگوی (مسئول) اندیشه، گفتار و کردار خویش است. در بیرون از دنیای ذهنی انسان هیچ نیرو، مینو یا روان بد و اهریمنی وجود ندارد تا او را گمراه کرده و به بدی وادارد. اگر منش و بینش نیک رهنما باشند، انسان خویشکاری خود را درمی یابد و بی چشمداشت و تنها برای درستی کار، برای بهتر ساختن خویش و همبودگاه و گیتی تلاش می کند.

انسان اگر گزینش درست نکند دنیایش همچنان آشفته باقی می ماند و او (و دیگران) از نتایج آن رنج می برند تا زمانی که به هوش آیند و بنیان های اهورایی را دریابند.

 

مبارزه با دروغ

از آنجا که هر کردار دروغی نخست در اندیشه شکل می گیرد پس برای دوری از دروغ بهترین راه سازنده گرداندن اندیشه است. مبارزه باید نخست با اندیشۀ دروغ باشد. اگر بتوان با مهر، دوستی، آموزش درست، خوشخواهی و یا هر راه سازندۀ دیگر آن اندیشه را دگرگون کرد که چه بهتر وگرنه باید در برابر دروغکار و کینه ورز ایستاد تا آنکه در اندازه آید و از پراکندگی و پارگی به هماهنگی و همزیستی رسد.

 

تقدیر و سرنوشت یا اختیار

هر کسی سرنوشت خود را با اندیشه, گفتار و کردار خویش می‌سازد. اگر چه رفتار آدمی اختیاری است, اما بازتاب آن جبری است که برابر با هنجار آفرینش (اشه) و قانون کنش و واکنش انجام می‌شود.

 

ارزشمندی جایگاه انسان و زندگانی

ارجمندی جایگاه انسان تا جاییست که زنان و مردان نیک و پارسا در پیشبرد نیکی و پاکی همکار و همیار اهورامزدا دانسته شده‌اند. در دین بهی جهان جایی سپنتایی (مقدس) و زندگانی ارمغانی اهورایی است. بنابراین شایسته است از جهان و زندگانی به خوبی نگهداری و پاسداری کرده, جهان را آبادتر و چراغ زندگانی را فروزانتر از پیش به آیندگان سپرد. آرمان انسان آبادگردانیدن جهان و شاد کردن جهانیان (هات 28 بند 1) و در اوج آن زایش خدا در خود و پیوستن به اوست.

 

هوده های مردمی (حقوق بشر)

مردم از هر رنگ، نژاد، جنسیت، مليت و ديني كه باشند از یک سرشت اهورایی هستند و برتري هر كسي در نيك‌تر بودن انديشه، گفتار و كردار اوست. در نامه‌هاي ديني بارها خرسندي، شادماني و رستگاري مردم در سراسر جهان آرزو شده است. كورش بزرگ با پيروي از آموزش‌هاي اخلاقي و انساني اشو زرتشت نخستین منشور آزادی حقوق بشر را صادر کرد.

برابری زن و مرد

زمانی که انسانها از حقوق برابر برخوردارند، زن و مرد نیز در تمام مراحل زندگی مادی و مینوی زندگی برابرند، هم در روان و فروهر (نفس)، هم در داد (حق و حقوق) و هم در خویشکاری (وظیفه، تکلیف) .

هرجا که اشوزرتشت با مردم سخن می‌گوید زن و مرد را هر دو با هم یاد می‌کند. در نامه‌های دینی نیز از زنان و مردان نیک و پارسا هر دو نام برده شده است. (گاتاها – هات 30 بند2)

شهرآرایی – جهان آرایی

بر پایۀ چهار فروزه

قانون، مهر، جنبش و خرد را نمی توان از هم جدا کرد. قانون و دادی که درونمایه اش مهر نباشد و شهریاری که استوار بر خرد نباشد، و هنجاری را که در آن جنبش نباشد به سازندگی و آبادانی نمی انجامند.

مردم سالاری – سامانِ نیکِ برگزیده

همبودگاه آزاد مردمی شایسته است که تنها کسانی را برای اجرای کارهای گیتوی یا مینویی خویش و آنهم در یک روند آزادمنشانه برگزینند که در کار خود شایسته و کارآمد بوده و پیشینۀ راست و نیک داشته باشند تا آنکه سامان نیک و برگزیده برای راهبری همبودگاه را استوار سازند (وهو خشتر وئیریو)

سازمان همبودی (اجتماعی)

کوچکترین یگان همبود مردمی خانواده است و بزرگترین آن جهان مردمی. همۀ یگان ها- خانه، شهر، کشور و جهان باید از راه مهر و خرد با هم یگانه شوند.

آشتی و دوستی

جنگ و دشمنی چه در راستای کشورگشایی و چه به نام گسترش دین، نادرست است. ما به جهانی سرشار از دوستی و مهربانی می اندیشیم.

همۀ انسان ها باید با پیوستن و پایبندی به اشه، مهربانی و یگانگی را در بین خود گسترش دهند تا دوستی جهانی پدیدار گردد. هر زرتشتی به هنگام نیایش روزانه، باور و پیمان خود را در سرود «مزدیسنو اهمی» به مهر و آشتی در دین مزدایی زرتشتی استوار می سازد. او دینی را پیروی می کند که مخالف جنگ و خونریزی و ستایشگر آشتی، ازخودگذشتگی و پارسایی است.

کار و کوشش- کردار نیک

یکی از موثرترین عوامل آبادانی و پیشرفت که خوشبختی انسان را به دنبال خواهد داشت کار و کوشش است. اشو زرتشت از همه خواستار است که در راستای پیروی از اشه و به یاری منش نیک در اندازۀ توان خود برای پیشرفت و آسایش جامعۀ انسانی تلاش کنند.

هنرآفرینی و تلاش در انجام کار نیک، یکی از راه های نیایش پروردگار است و به همین روی درویشی، ریاضت کشیدن، تنبلی و گدایی از کارهای ناشایست است. یادمان باشد که اندیشه و گفتارِ تنها بسنده نیست و اگر به کردار نینجامد خویشکاری به پایان نرسیده است.

 

«بهترین زندگی (خوشبختی) و زندگی بد (بدبختی) را هرکسی با دست خویش برای خودش فراهم می‌آورد.»

(گاتاها – هات 31 بند 20)

 

جشن

جنبش + مهر

فرزان جشن ها استوار بر مفهوم جوان شدن همیشگی در همبود و فرهنگ و دین و اندیشه و زندگی می باشد. روند جوان شدن و نوسازی با مفهوم گردش+ پیشرفت پیوند دارد.

کار و کوشش شادمانه برای بهسازی جهان، خود جشن است. جشن آغاز و روند کار است، نه تنها پایانِ آن! جشن، با هم سرودن و نواختن است و باید در همه جا و همه کس باشد و در هر انسانی به هم گره بخورد. جشن را باید همه با هم بگیرند و مردمی باشد.

واژۀ جشن در دیسۀ اوستایی آن یسنا yasnâ می باشد. یَس yas همان است کهJazz یا جاز شده است که به چیم سرود و موسیقی می باشد که درونمایۀ جشن و جشن سازی است. یسنا، که گاتاها نیز در دل آن جای گرفته اند به مفهوم سرود زندگی ساز میباشد. نا یا نای یا نِی در این بینش نماد زندگی از یکسو و جشن و سرود از سوی دیگر است.

 

پاک نگاهداشت زیست بوم (حفاظت محیط زیست)

از آنجا که انسان به همۀ گیتی و زیستبوم خود وابسته و پیوسته است، پس هر گونه زیان رسانی به سرچشمه های مادی و مینوی جهان هستی، آزار رسیدن به خود اوست. یکی از نمودهای اندیشه نیک در این دین که بر آن بسیار سفارش شده است پاک و پالوده نگاهداری زیستبوم است.

در گاتاها کشتار جانوران نکوهش شده و در گرامی داشت پدیده‌های سودمند و زندگی بخش سفارش شده است. پاک نگاهداشتن چهار آخشیج آب، آتش، خاک و هوا از بایسته‌های دینی به شمار می رود.

آتش

آتش نماد آن چهار فروزۀبنیادین مهر و پیوند (یگانگی) – جنبش و دگرگونی (دوگانگی)

هنجار و قانونمندی- خرد و یا به بیانی دیگر آتش نهفته درهستی میباشد.

آتش هم از زندگانی نشان دارد و هم از خرد نگاهبان زندگی. آتش، همه را گِردِ خود می آورد، به هم پیوند میدهد و به جنبش می اندازد.

نور آتش بهترین نمادِ روشنایی درون است زیرا که از درون تاریکی سر می کشد و نشان می دهند که انسان برای رسیدن به روشنایی و آگاهی چاره ای ندارد جز آنکه از درون تاریکی های زندگی بگذرد.

هر روشنی و گرمی در درون زهدان تاریکی و سرما زه[2] می بندد تا هنگامی که زمانش رسید از آن سر برآورد و ببالد و گسترش یابد.

گرامی داشتِ آتش همانا ارجگزاری به همۀ این مفاهیم و ارزش هایی است که یاد شد.

 

آتش خود بگونه ای نقش پرچم/ درفش را برای بهدینان دارد


[1] خویشکاری = مسئولیت

[2] زه = توم = تخمه = نطفه

 

برگرفته از

http://mobedjamshidi.com

 


برچسب‌ها: دین زرتشت

تاريخ : چهار شنبه 26 / 5 / 1394 | 5:6 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

بنابر یک رسم دیرینه زرتشتیان اموات خود را در " دخمه " ها می گذارند . این سنت در ایران و هند کم و بیش هنوز جاری است . برخی از مراکز زرتشتی نشین ایران به این سنت پای بند هستند . زرتشتیان ایرانی به دخمه " دادگاه " می گویند و زرتشتیان هند به آن " دخمو " گویند ....

زرتشتیان جسد در گذشته را در شب به خاک نمی سپردند آنها منتظر می شدندتا روز شود و در روز این کار را انجام می دادند اکثرا لباس سفید می پوشیدند  و یا بر روی سر روسری یا کلاه سفید می گذاشتند ویا با لباس روشن در آن مراسم شرکت می کردند .
 برای شستن مرده اگر مرد باشد مرده شویان مردانه و اگرزن باشد مرده شویان زنانه دست بکار می شوند و با آب گرم صابون بدن مرده را می شویند (زرتشتیان مرده شورا پاکشو می گویند) بعد از شستشوی آن فرد او را در پارچه سفیدی  دوخته شده می گذاشتند و بعد او را در تا بوتی آهنی و چهار نفر او را حمل میکردندو فرزند بزرگ او درجلوی همه حرکت میکرد و پارچه سبزی را به بازوی راست خود می بستندتا بگویند که هنوز زندگی در این خانواده وجود دارد  و آتشدانی که بوی عطر آگین  کندر و چوب سندل  از آن برمیخیزد را نیز دردست یکی از باز ماندگان  است  که کمی جلو تر از تابوت حرکت میکند  معمولا زن ها در این مراسم عود و مقداری شاخه مورد و شمشاد با خود میاوردند  و بعد از به خاک سپاری مقداری آب بر روی خاک اومیریختند و عود و شاخه های شمشاد را بر روی آن می گذاشتند و با جمله از اوستا (ایریس تنام یزه مئیده  یا اشه ونام فره وشه یو) و سه بار اشم وهو گفتن مراسم را پایانمی دادند  و معنای این جمله این است (به روان پاک وفروهروهمه گذشتگان درود باد) و بعد از مراسم خاک سپاری مراسم روز سوم و مراسم روز چهارم و مراسم سی روزه  و سال نیز بر گذار میشود .

فرد متوفّی مراسمی دارد : ابتدا پلک های او را بسته ، پاهایش را تا زانوها تا می کنند . پس از آن وی را در خانه ای طاهر روی تخت خواب آهنی یا روی زمین سنگ فرش می خوابانند و با روپوشی تمیز او را می پوشانند . زیرا در آئین زرتشت مرده ناپاک است و با هرچه تماس پیدا کند ، آن را آلوده می کند . آنگاه به مرده کشها که تعدادشان زوج است یعنی 2 یا 4 نفرند ، خبر می دهند . پس از غسل و تجدید کشتی ، میّت را در تابوتی که آن را گهن یا گاهان گویند و از فلز ساخته شده ، گذاشته ، به آرامگاه می برند و نزدیکان متوفی چند گامی او را مشایعت می کنند.

 دیوار اطراف دخمه را از سنگ و سیمان می سازند و یک درب کوچک آهنی برای ورود و خروج دارد . محیط دخمه در حدود صد متر است

بنابر یک رسم دیرینه زرتشتیان اموات خود را در " دخمه " ها می گذارند . این سنت در ایران و هند کم و بیش هنوز جاری است . برخی از مراکز زرتشتی نشین ایران به این سنت پای بند هستند . زرتشتیان ایرانی به دخمه " دادگاه " می گویند و زرتشتیان هند به آن " دخمو " گویند . اروپائیان آن را " برج سکوت " نامیده اند . دخمه محوطه ای است مدّور که در بالای کوه بلندی قرار دارد و غالباً از آبادیهای اطراف چند فرسنگ فاصله دارد . دیوار اطراف دخمه را از سنگ و سیمان می سازند و یک درب کوچک آهنی برای ورود و خروج دارد . محیط دخمه در حدود صد متر است . سطح داخلی آن از دیوار به طرف مرکز سراشیب می باشد . در وسط دخمه چاه عمیق و وسیعی حفر شده است . در چهارگوشه خارجی آن بیرون از دیوار دخمه چاهها تا حدود یک متر باشن و سنگ ریزه پر شده است . چاه وسطی دخمه را زرتشتیان ایران " براده " یا " استه دان " ( = استخوان دان " می گویند . فردوسی " استه دان " را " ستودان " آورده است :

   اسدی طوسی نیز می گوید :

  سرِ جاودان را بِکَندم زِتَن                    َتُودان ندیدند و گور و کفن

  ستودانی از سنگ خارا برآر                زبیرون بر او نام من کن نگار

سطح داخلی دخمه از دیوارها گرفته تا استه دان را به سه قسمت دایره ای شکل تقسیم کرده اند ؛ قسمت اول که از دیوارها آغاز می شود و بزرگتر از قسمت دوم و سوم است ، ویژه اجساد مردان است . قسمت دوم برای زنان و قسمت سوم که وصل به استه دان است ، برای کودکان و بچه ها است . هریک از این قسمت های سه گانه به قطعات کوچک تر تقسیم شده که هر قطعه ویژه یک میّت است . شیارهای کوچکی بین این قطعات کنده شده تا آب باران وکثافات از این شیارها به داخل استه دان برود .


منابع : 1- کتاب آیین کفن و دفن زرتشتی

     

ویرایش و تلخیص:آکاایران


برچسب‌ها: دین زرتشت

تاريخ : پنج شنبه 22 / 5 / 1394 | 6:27 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

 زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یك آگاهی درونی و یك گزینش خردمندانه و همچنین وجدانی است و در نتیجه امری فردی می‌باشد. برای رسیدن به این پایه باید پیام بزرگ آموزگار، زرتشت را به درستی دریافت و زرتشتی اندیشید، سخن گفت و كردار داشت. این گزینش و باور به جهان‌بینی زرتشتی، خود هم آغازگر و هم میوه‌ی یك دگرگونی ژرف درونی می‌باشد و نیاز به زمان برای رسایی یافتن دارد.

 برای گزشتن ازگام پذیرش اجتماعی در آئین زرتشتی ، كه همانا "سدره‌پوشی"می‌باشد، باید شرایط زمانی و مكانی را در نظر گرفت و آنجا كه شدنی نیست، نیازی به انجام آن نمی‌باشد، تا زمانی كه آن شرایط فراهم شوند. 
 
 بنابراین هر آن كس كه پیام زرتشت را دریافت و در پیش وجدان خود برگزید كه زرتشتی باشد، او زرتشتی است و می‌تواند خود را زرتشتی به شمار آورد هرچند هم كه برای جامعه شناخته شده نباشد.
 
برای ورود به همبودگاه (جامعه) در جایگاه یك زرتشتی هم، هر زمان كه شایسته بداند می‌تواند دیگران را آگاه كند و اگر دسترسی به كسانی باشد كه بر مبنای قراردادهای همبودگاهی ( اجتماعی)، پروانه‌ی انجام مراسم سدره‌پوشی را دارند (كه یك موبد زرتشتی نخستین جایگاه را از این دیدگاه دارد) از این گامه نیز گذر خواهد كرد وگرنه كه در داد‌و‌ستد اندیشه با هم‌اندیشان و هم‌وجدانان (هم‌دینان) خود زندگی همبودگاهی را در جایگاه یك زرتشتی پی خواهد گرفت تا در نخستین زمان شایسته سدره‌پوش شده و وارد خانواده بزرگتر گردد.
 
 
اما برای اینكه ورود او انگیزه‌ی پشتیبانی خانواده گردد ، لازم است بایستگی‌هایی را كه خانواده بزرگ زرتشتیان برای اداره همبودگاه خود خواستار است ، از سوی (نو)بهدین پذیرفته شوند و رفتار گردند تا سامان زرتشتیان آشفته نشود و پیوند افراد آن دچار ناهنجاری نگردد.
 
 
 
 
اكنون كمی ژرفتر به این سخن می‌نگریم و سه بایستگی مهم و پایه ای 
 
 “ . 1باورِ درونی”
“.2نشانه بیرونی”
 “.3بزرگداشت پیمان های همبودگاهی و پاس داشتن (رعایت) آنها” 
 
 
 
- 1باور درونی
 
خدای زرتشت داناترین و تواناترین است. اهورامزدا خدای یگانه، به هر انسانی خرد ارمغان کرده و او را آزاد گذاشته تا با گزینش راه درست زندگی، به خوشبختی مادی و مینوی دست یافته و با نزدیك کردن خود به او خدا گونه شود.
 
انسان اگر اندیشه نیك (وهومن) را برگزیند و با قوانین هستی و سپهر و سرشت (طبیعت)، كه بر بنای راستی استوار گردیده که به آن “اشا” گفته می‌شود هماهنگ كند و سپس با پس زدن اندیشه‌های زشت و ناپسند و چیرگی بر خود (خشترا)، و از روی آگاهی ، كردار نیك را پیشه سازد، به آرامشی درونی یا (آرمئیتی) دست خواهد یافت . و آنگاه اگر این آرامش به دست آمده دوام یابد ، انسان به رسایی (تكامل) یا “هورْوَتات” نزدیك می شود و هر چه آدمی به كمال و رسائی نزدیكتر گردد از مرگ دورتر خواهد شد و اگر همه رسا گردد ، جاودانه خواهد زیست و به بیمرگی (اَمِرِتات) خواهد رسید. در این گامه انسانِ خُرد و ناتوان آغازین ، خدایگونه می گردد.
 
 
آدمی با گزینش راه اشا (راستی و درستی) و پیمودن آن، خود به خود در جبهه ستیز با بدیها و و زشتیها قرار می گیرد . اما این رو‌در‌روئی ، جنگ نیست و خون ریزی را در پی نخواهد داشت . این رو‌در‌روئی از نوع ستیز نور با تاریكی و دانش با نادانی است. آسان ترین و شتابان‌ترین برداشتی كه از ستیز در ذهن ما، مردم خشونت زده این دوران نغش می بندد ، جنگ و خون‌ریزی و رویارویی خشونت بار است. اگر این برداشت از ستیز را بپذیریم ، می بایست گروهی در جبهه روشنائی ایستاده به طرف تاریكی تیر پرتاب كنند و به این كار هم دلخوش باشند كه تاریكی از بین خواهد رفت و یا برای ریشه كن كردن بیسوادی باید همه ی بیسوادان را از دم تیغ بگذرانند . 
 
راه مبارزه با تاریكی بر افروختن چراغ است و پر نورتر كردن آن ؛ تنها در پرتو نور است كه تاریكی مفهوم خود را از دست خواهد داد . راه مبارزه با بیسوادی نیز گسترش دانش است نه به دار زدن بیسوادان.
 
زرتشت به ما خشونت و جنگ نمی آموزد . هیچ جنگی برنده ندارد. جنگ هرگز نتوانسته است گره‌ای را بگشاید بلكه خود گره‌آفرین بوده است. هر جنگی سرانجام به آشتی/ آتش‌بس می انجامد. هیچ جنگ و كشتاری ابدی نیست، پس برای درمان دردهای انسانی ، باید از جنگ تا آنجائی كه می توان پرهیز كرد. اما این پرهیز به مفهوم بی‌پدافند (بی‌دفاع) ماندن نیست. در آئین زرتشت سازمانی برای جنگ افروزی وجود ندارد ولی سازمان پدافند موجود است، زیرا همواره هستند نادانان و بداندیشانی كه جنگ را به دیگران می‌پزیرانند، كه اگر چنین باشد باید از خود پدافند كرد و جنگ افروز را وادار به آشتی و آرامش نمود.
 
آرمئیتی یا (آرامش ) نزدیكترین و بسوده‌ترین (ملموس‌ترین) دستاورد آموزشهای زرتشت است. سازندگی تنها در آرامش شدنی است. پیش‌نیاز رشد و رسایی آرامش است. ساختن جهانی سرشار از آشتی و انسانیت تنها در سایه آرامش امكان پذیر خواهد شد. آرامش بدست نخواهد آمد مگر اینكه انسانها خشترا(چیرگی به خود) را پیش بگیرند و با اشا (قانون هستی) خود را هماهنگ سازند. فقط كسانی می‌توانند قوانین هستی و سامان سرشتی را، كه پایه‌ی راستی و درستی است، پاسداری كنند كه وهومن (اندیشه نیك) را برگزینند و نیك اندیش گردند. 
 
پس سرنوشت جهان در مغز انسانها رقم زده می شود. اگر انسانها نیك اندیش شوند، سپهر و آخشیج‌ها (طبیعت، عناصر هستی) را بزرگ بدارند و رو در روی آن قرار نگیرند (آلودن محیط زیست ، ستیز با طبیعت است) و با كردار نیك خود بشریت را به آرامش برسانند، انسانیت تكامل پیدا خواهد كرد و در جهان جاودانه خواهد ماند و در این تكامل و جاودانگی دست به آفرینش خواهد زد و همكار خداوند خواهد شد . پس می بینیم كه از هر سو كه برویم و از هر زاویه ای به «دستگاه آفرینش » و «انسان و آینده اش» بنگریم ، سر انجام به “امشاسپندان” خواهیم رسید كه دستگاه فلسفی و جهان بینی دین زرتشتی است.
 
اگر ما فلسفه دین زرتشت را بپذیریم از درون زرتشتی شده ایم .
 
 –2نشانه بیرونی
 
آن هنگام كه انسان در جهان درون خود ، به اهورا مزدا و فلسفه دین بهی باورمند شد و خواست كه در این باورمندی با دیگران همراه شود . لازم می آید كه پیمان وفاداری به دین بهی و زرتشتیان را آگاهی دهد.
 
” سدره پوشی ” نشانه‌ی بیرونی زرتشتی شدن است. با پوشیدن سدره و بستن كشتی آدمی هم با خود و هم با دیگران پیمان می‌بندد كه راه زرتشت را پی‌گیری كند. سدره پوشی زایشی نو و “تولدی دیگر” است . زایشی مینوی (معنوی) در یك دینِ بهساز و آباد كننده . با پوشیدن سدره و بستن كشتی گامه‌ی كوشای (جدی) زرتشتی شدن آغاز می گردد.
 
 
سدره
سِدرِ ه پیراهنی است بی‌یقه و بی‌آستین از پارچه نازك سفید رنگ. یقه و آستین بلند هر دو نشانه خودنمایی است و آستین بلند و گشاد در گذشته اسباب نازش (فخر و مباهات) دارنده آن به شمار می آمد.
 
سادگی و سفیدی این جامه نشان می دهد كه شخص نمی خواهد با دربركردن آن به جاه و مقامی برسد و آنرا وسیله ای برای رسیدن به بلندپروازی‌های های خود قرار دهد.
 
سدره، جامه‌ی نازش (تفاخر) نیست. جامه ساده سربازی است كه سرباز اهورامزدا به تن می كند و رنگ و ریا در آن راهی ندارد.
 
باپوشیدن این جامه‌ی ساده، سفید و پاك ،انسان همانند و همرنگ آن می‌گردد. هم رنگ دیگر زرتشتیان می شود. بهدین می شود.
 
 
كُشـتی
 
كشتی، بندی است كه از 72 نخ پشمی بافته شده است. بافندگان آن باید بهدینانِ پارسا باشند . این 72 نخ به شش رشته بخش شده است. و هر رشته ای دارای 12 نخ است. عدد 72 اشاره ای است به 72 فصل یسنا كه مهمترین بخش اوستا است. 12 اشاره دارد به 12 ماه سال و 6 اشاره ای است به شش ”گهنبار” كه جشن‌های دینی زرتشتیان است.
 
كشتی بستن نشانه پیمان بهدین با خود و اهورامزدا است. با پوشیدن سدره، بهدین جامه‌ی خدمت دین را به بر می كند و با بستن كشتی كمر خدمت به میان می بندد تا جهانی آباد ،آزاد و بدور از جنگ ، ناداری و … بسازد . سدره پوشی مراسم با شكوهی است كه به دست موبد انجام می پذیرد و دوستان و بهدینان با شركت خود در آن ، شاهد زایش مینوی یك بهدین می گردند و با او این زایش را جشن می گیرند.
 
 
 
3 ـ پیمان‌های همبودگاهی " اجتماعی"
 
پیمان‌های همبودگاهی " اجتماعی"زرتشتی ، انسان آزاده ای است كه خود با خرد بیدار خویشتن ، راه زرتشت را بر می گزیند و با سدره پوش شدن ، كوشا بودن خود را در این راه بیان می دارد. او گام در راهی می‌گذارد كه خوشبختی و شادزیوی انسان و انسانیت هدف نهایی آن است.
 
دین زرتشت، دین بهی است. دین كوشش است. مگر نه اینكه جهان در سایه كار و كوشش آباد خواهد شد و تنها در سایه كار و كردار نیك است كه انسان خواهد توانست به سازندگی بپردازد؟
 
دین بهی، دین گوشه نشینی و زانوی غم بغل گرفتن نیست و ناامیدی و منفی بافی در آن راهی ندارد. آینده ، یك رویداد ناگوار برگشت‌ناپذیر نیست . آینده در دست های ما قرار دارد. اگر بكوشیم و بسازیم آینده زیبا خواهد بود و اگر بدان نیاندیشیم و كاهلی پیشه كنیم ، فرجامی بد در پیش روی ما خواهد بود.
ساختن و آباد كردن و نوسازی جهان به هم‌اندیشی ، همدلی و همبستگی انسانهای نیك اندیش ، خوش گفتار و نیك كردار نیاز دارد. از این رو دین بهی ، دین همبودگاهی است.
 
گفتیم كه سدره پوشی، جامه سربازی اهورامزدا را به تن كردن است و كشتی، میان بستن و بیان آمادگی برای خدمت می باشد.
 
هر نو بهدینی سربازی است كه در این ”ارتش كار نیك” می بایست جای خود را پیدا كند و همازور و هماهنگ با دیگر بهدینان به پیش رود. پس لازم می آید كه سازمان همبودگاهی زرتشتیان بر مبنای آموزشهای زرتشت سامان پذیرد.
 
گفتار و كردار هر زرتشتی در سرنوشت دیگر همكیشان نشان‌گذار خواهد بود. فرد، پیش از زرتشتی شدن پاسخ‌گوی كردارهای خوب یا بد خود است و دیگران نیز كارهای خوب و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند یك غیر زرتشتی را به پای جماعت زرتشتی نمی نویسند . اما هنگامیكه فرد پذیرفت كه زرتشتی شود، خود به خود بخشی از خانواده بزرگ زرتشتیان شده است و از آن پس كارهای نیك و پسندیده و یا رفتارهای زشت و ناپسند او دامن گیر دیگر زرتشتیان خواهد بود و آنها را سربلند و یا سرشكسته خواهد كرد. از این رو زرتشتی شدن نه تنها نیازمند ”باور درونی” و ”نشانه بیرونی” است بلكه ” بزرگداشت پیمانهای گروهی و پاسداری آنها” را نیز بایسته می سازد. نا گفته پیداست كه باهم بودن یك گروه از انسانها ، خود به خود نیاز به یك سری بنیان‌ها، هماهنگی‌ها و قانونها دارد. بدون این بنیان‌ها،پیوستگی افراد یك همبودگاه دستخوش هرج و مرج گشته و آنها را رو در روی یكدیگر می گذارد.
 
درست به همین سبب ”پذیرش پیمان‌های گروهی” یك نیاز والا به شمار می آید . در جامعه سنتی زرتشتیان این نیاز بگونه‌‌ی نانوشته وجود دارد و زمانی دراز است كه زرتشتیان توانسته‌اند كه با پاسداشت آن، خود را نگاه دارند زیرا جامعه زرتشتی، گروه كوچكی بوده است كه نه تنها بر بنیان آموزش های زرتشت، هموندانش پاسخگو و پیمان‌دار نسبت به جامعه بار آمده اند ، بلكه به سبب خویشاوندی و پیوستگی تنگاتنگ خانوادگی كه نتیجه ازدواج های درون همبودگاهی بوده است ، چنان بافت به هم تنیده ای یافته است كه سرنوشت فرد به گروه و گروه به فرد وابسته شده و گونه‌ای هماهنگی روحی و روانی در جماعت دیده می شود و شخصیت (كاراكتر) گروهی ویژه ای در گروه ایجاد شده است.
 
اكنون ببینیم چه بنیان‌هایی باید از سوی نوبهدینان ژرف‌نگری شود:
 
الف ـ ”جدایی دین از سیاست” 
 
ب ـ ”پرهیز از باور ستیزی” 
 
پ ـ ”پذیرش خویشكاری (مسئولیت) همبودگاهی و كار گروهی”
 
 
 
الف ـ جدایی دین از سیاست
 
دین بهی ، دین نارواگزینی و دوبینی (تبعیض) نیست . زن ومرد ، دارا و ندار ، سیاه و سفید و …. می توانند زرتشتی شوند. نه رنگ پوست، نه جنسیت و نه مقام همبودگاهی افراد و یا گرایش سیاسی آنها هیچ كدام پایه‌ای برای پذیرش به دین نیست.
 
همانگونه كه كارگر ، پزشك، مهندس، كشاورز و غیره می توانند زرتشتی شوند، سیاستمداران نیز می توانند زرتشتی شوند و زرتشتی بمانند. اما یك سازمان همبودگاهی كه بر بنیان دین استوار است نمی تواند جایگاهی برای تبلیغ یك ایده سیاسی ویژه شود و یا جایی برای گسترش اندیشه های سیاسی ویژه‌ای شده و از همه بدتر جای یارگیری گروه های سیاسی و حزب‌های گوناگون گردد. 
 
همانگونه كه كشاورز نمی‌تواند با تراكتور به نیایشگاه وارد شده و زمین آنرا شخم بزند و بذر دلخواه خود را در آن بكارد، سیاستمداران و یا كوشندگان سیاسی هم نباید سازمان همبودگاهی زرتشتیان را با حزب و سازمان سیاسی یكی بگیرند و دفتر و ساختارهای هموندگیری خود را در آن پهن كنند.
 
بنیان سازمان و ساختارهای همبودگاهی زرتشتیان، آموزش‌های زرتشت است و افراد تنها از روی باور به دین زرتشت باید در این نهاد همبودگاهی هموند شوند و نه بر پایه‌ی وابستگی‌ها و گرایش‌های سیاسی. در یك نهاد دینی، با یك جهان بینی فراتر از رنگ پوست، جنسیت و ...، دیگر چپ و راست و میانه‌رو مفهومی ندارد. همه، زرتشتی هستند و چون زرتشتی‌اند در این سازمان همبودگاهی هموند شده‌اند.
 
از این گذشته دین و سیاست دو مقوله‌ی از هم جدایند و نمی‌توان آن دو را با هم آمیخت. دین به دنبال “حقیقت” است و سیاست در پی “واقعیت” و سازش با آن. هر گاه بتوانیم دو دانه سیب را از یازده متر پارچه كم كنیم و یا هفت لیتر شیر را به چهار كیلو آهن بیفزاییم، خواهیم توانست دین و سیاست را با هم بیامیزیم. دین و سیاست باید مانند دو ریل راه آهن به موازات یكدیگر پیش روند اما به هم نرسند، كه اگر چنین گردد واگن‌های تمدن انسانی واژگون شده و سبب مرگ و ویرانی خواهند شد.
 
دین، پاسخگوی فراهم‌آوری آسایش مینوی بوده و باید بتواند آرامش روانی، اخلاق و امید را برای انسان به ارمغان بیاورد در جایی كه سیاست، خویشكاری‌اش فراهم‌كردن آسایش مادی انسان می‌باشد.
 
هم سیاست و هم دین برای جامعه‌ی انسانی لازم هستند. هیچ كدام هم بد نیستند. آنچه بد، ناپسند و آسیب‌رسان است آمیزش این دو با هم است.
 
 
ب ـ پرهیز از باور ستیزی
 
هر زرتشتی در بهترین چگونگی (حالت) خود، دادگو و كاردار (وكیل) دین بهی است، نه دادستان دین‌های دیگر. كار ما استوار كردن و گسترش دادن آموزش‌های زرتشت است و نه رد كردن و خرده‌گیری از دین‌های دیگر. دین بهی چماق نیست كه با آن بشود بر سر دین‌های دیگر كوبید. زرتشت و دینش را باید برای خود او و فلسفه‌اش برگزید نه برای وسیله قرار دادن و ستیز كردن با باورهای دیگر.
 
البته می‌توان دین بهی را با دین‌های دیگر سنجید اما این، سنجش میان باورهاست كه خود كاری پژوهشی و آموزشی است و نه پیش‌زمینه‌ی یورش به باورهای دیگر و كوبیدن این یا آن دین، كه نه سودمند است و نه لازم. این كار تنها می‌تواند سبب برپا شدن تنش بین بهدینانو دیگر باورها گردد، كه اگر باورستیزان در كار خود كوشاتر باشند جنگ دینی را در پی خواهد داشت، كه مانند هر جنگ دیگر بیهوده و زیان‌آور است.
 
پ ـ پذیرش خویشكاری (مسئولیت) همبودگاهی و كار گروهی
 
آرزوی هر بهدینی، بهبود زندگی خود و همكیشان و گسترش دین بهی است. سر‌و‌سامان دادن به كارهای همبودگاهی زرتشتیان از توانایی یك و یا چند نفر بیرون است. شایسته است كه هر نوبهدینی بر پایه‌ی توانایی‌ها و ویژه‌كاری‌ها (تخصص) و یا نیاز همبودگاه زرتشتی در گوشه‌ای از سازمان همبودگاهی به كار بپردازد. شانه خالی‌كردن از زیر كار و پشت گوش انداختن خویشكاری‌های همبودگاهی سبب از هم پاشیدن سامان و سررشته‌ی سازمان همبودگاهی خواهد شد.
 
این كار با هیچ سنجه‌ی (معیار) اخلاقی و انسانی جور نمی‌آید. فراموش نكنیم كه پای‌بندی به پیمان از آموزش‌های اخلاقی زرتشتیان است. انسان زرتشتی كسی است كه هم نسبت به خود، هم نسبت به گروه و هم نسبت به سپهر خود را پاسخگو بداند و در راه بالندگی و رسایی خود و جهان كوشا گردد.
 
اكنون، پس از خواندن این نوشته، روی پرسش‌های زیر اندیشه كنید و پاسخ آنها را در درون خود بیابید:
 
آیا به دین بهی در درون خود باور آورده‌اید؟
 
آیا می‌خواهید با سدره پوشیدن به آن رسمیت بدهید؟
 
آیا پیمان‌های همبودگاهی، یعنی “جدایی دین از سیاست”، “پرهیز از باور‌ستیزی” و “كار گروهی” را می‌پذیرید؟
 
 
 
اگر پاسخ به پرسش‌های بالا مثبت است، به گروه ما خوش آمدید! اكنون هنگام آن رسیده است كه با هم بخوانیم:
 
 
به خشنودی اهورامزدا
 
 
من، به هستی خداوند یكتا و پیام‌داری اشو زرتشت اسپنتمان بی‌گمانم.
من، آئین بهی زرتشتی را برمی‌گزینم كه بهترین راه زندگی را به من نشان می‌دهد.
اندیشه و گفتار و كردار نیك را می‌ستایم.
آئین زرتشت را می‌ستایم، كه خواستار آزادگی و آشتی و از‌خود‌گذشتگی و پارسایی و یگانگی است
و آئینی است كه از همه‌ی دینهای كنونی و آینده بهتر و زیباتر است.
اهورامزدا، خداوند جان و خرد را، سپاسگزارم 
و پیمان می‌بندم كه بر دین نیك و پاك زرتشتی استوار بمانم.
 
ایدون باد
 
 
 
 

برچسب‌ها: چگونه میشه زرتشتی شد

تاريخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394 | 4:55 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

 گات ها ، هات 34 بند 7 - ای مزدا کجایند ستایشگران با وفایی که در پرتو منش پاک و آگاهی از آموزش های پر ارج آیین هنگام بدبختی و سختی از تو روی برنتابند و با هوش و درایت آن آموزش ها را به کار بندند و در گسترش پیک مقدس تو بکوشند. پروردگارا کسی دیگر را جز تو نمی شناسم و خواستارم ما را در پرتو راستی یاور و پناه باشی. برگردان : موبد فیروز آذرگشسب


برچسب‌ها: گات ها

تاريخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394 | 4:32 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |
پرسش بسیاری از ما ایرانیان این است که "چگونه میتوان زرتشتی شد؟" چگونه میشود به بن و ریشه خود بازگشت ، ریشه ای که در ژرفای هر ایرانی هنوز زنده است و با کوچکترین اندیشه ای که از روی خِرد و اختیار باشد دوباره جوانه زده و رشد میکند. سده هاست که حکومت های بیگانه در پی نابودی فرهنگ و تمدن ما بوده اند و از اندیشیدن ایرانیان میترسند، چراکه نیروی اندیشه نیک ، پلیدی ها را نابود میسازد. نوشتن در اینباره بسیار است و در این بازه نمیگنجد، در پاسخ به این پرسش که چگونه میتوان زرتشتی شد پیشگفتار را با سخنی از دو موبد گرامی به پایان میبریم:
 
زرتشتی بودن، پیش از هر چیز، یك آگاهی و باوری ژرف و درونی به بهترین راستی و درستی (اشا وهیشتا یا اَردیبهشت) و نیکی بر بنیان اندیشه و خرد می باشد (وُهومن یا بَهمن). یک زرتشتی باور دارد که راستی بهترین نیکی است و آباد کننده است اما دروغ، آزارنده و ویرانگر جان و جهان است. خوشبختی او با خوشبختی همگان کامل می گردد. برای او جهان هستی یگانه است، بدین مفهوم که هر چه هست با هم و درهم تنیده است و سرنوشت یکی در سرنوشت دیگری اثرگذار است. آب و باد و آتش و خاک را، که هر چه هست از آنها درست شده، سپنتایی و اهورایی می داند و از آلودگی و نابودی آنان که آلودگی و نابودی خود است می پرهیزد. گیاهان و جانوران را نیز در این چرخۀ هستندگی و یگانگی می داند و آنها را نمی آزارد زیرا که پیامدش آزردگی خود و جهان است. – "موبد کامران جمشیدی"
 
زرتشتی شدن ، شدنی نیست بلکه بودنی است یعنی هرفردی می تواند با رفتار و کرداری که بر گرفته از اندیشه نیک است از گروه پیروان آیین راستی و خرد نیز باشد. بنابراین بهره مندی از اندیشه نیک، داشتن گفتار سنجیده با پشتوانه خرد و انجام کردار خوب و سازنده، نیاز به هیچ کارت، مدرک، گواهینامه و دیپلم ندارد. به عبارتی بودن و زیستن در زندگی سرشار از راستی، خردمندی، شادی در پرتو آزادی برای سازندگی و تازه شدن به سوی خوشبخت ساختن خود و دیگران حق هر انسانی است. – "موبد کوروش نیکنام"
 
- See more at: http://www.dinebehi.com/pe/#sthash.YIzmaOH9.dpuf

برچسب‌ها: چگونه میشه زرتشتی شد

تاريخ : سه شنبه 18 / 5 / 1394 | 4:25 بعد از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

 اهورا مزدا:

 
 اهورا {یعنی هستی بخش}
 
 
 
مزدا: دانای بزرگ
 
 
 
مزدا= مز+ دا  {مز=بزرگ و  دا= دانا}
 
 
 
اهورا مزدا = دانای بزرگ هستی

برچسب‌ها: دین زرتشت

تاريخ : دو شنبه 17 / 5 / 1394 | 12:11 قبل از ظهر | نویسنده : کوروش پارسی |

.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب علمی
  • وب انجمن آسمان آبی
  • وب زرفان
  • وب مستر کد